لزوم ایمان وتقوی در مشاوره ،با تکیه بر قرآن و سخنان امیر مومنان علی(ع)

چکیده

درمانگری بخش قابل توجهی از مشاوران در ایران معطوف به نگره های علم تجربی در روانشناسی است. این متد به ابزار خودش اطمینان داشته وگاه می شود که با نظر به محدوده های کوچک ،«وهم» را به سان «فهم»پذیرفته و نظر درمانگرانه و مشاوره خود را ابراز مینماید. تقوا از طرفی نقش بازدارنده از شر و از دیگرسو امکانی برای محافظت خیر و صلاح است.اگر روانکاو یا مشاور در پرواپیشگی ثابت قدم وجدی نباشد و صرفا طالب علم،آنهم یکسونگرانه و از وادی تجربی اش باشد ممکن است به مراجع خود تصویری ارائه کند که مبتنی برحکمت نیست. یعنی با شعارعلمی نظرات و حتی قضاوتهایی ارائه کند که عملا با فطرت و اساسا با تقوا سازگار نیست. این پژوهش با مدد کلام الهی در قرآن کریم و سخنان حکیمانه امیرمومنان علی(ع) با روش فراتحلیلی ،استنتاجی موضوع فوق را مورد مطالعه قرار داده است.

واژه‌های کلیدی: روانشناسی حکیمانه، مشاوره، تقوا، قرآن، امیرمومنان علی(ع)، نهج البلاغه

مقدمه

در آیه۱۰۹ سوره‌ی انعام اشاره شده که کافران سوگند خوردند که اگر آیات را ببینند ایمان می‌آورند ولی آنها (به دلیل فسق خودشان) پس از ارائه معجزه باز هم ایمان نمی‌آورند. سپس خداوند کریم در آیه بعدی می فرماید: وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَ‌هُمْ کَمَالَمْ یُؤْمِنُوابِهِأَوَّلَمَرَّ‌هٍوَنَذَرُ‌هُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ (به دلیل بی‌ایمانی‌شان) دل و دیده‌ی آنها را برمی‌گردانیم تا در طغیان خودشان سرگردان باشند. (۱۰۹انعام)

«برهان گناهکار، نادرست‏ترین برهان‏ها است، و عذرش از توجیه هر فریب خورده‏اى بى اساس‏تر؛»(دشتی ،محمد خطبه ۲۲۳ )

ازیک سو جولان نگاه های مدرن و از دیگر سو هجمه ی جریانهایی که ایمان و تقوای مردمان علی الخصوص جامعه علمی را نشانه رفته باعث شده تا در مسیر علمی بعضی از افرادی که موضوع کارشان مستقیما روح، روان وحقوق انسان ها است خلل وارد شود و بدون اینکه خویشتن را شناخته باشند به راهنمایی وکارگشایی کار آدمیان بپردازند. علی(ع) میفرماید: «در عجبم از کسی که در پی گمشده خویش روان است در حالیکه او خودش را گم کرده و نمی داند».( طباطبایی محمد حسین،۱۳۷۰ ،۷۶) و چه زیبا فرمود:«کسی که خود را نمی شناسد چگونه دیگری را می تواند بشناسد».( همان)

اهمیت تقوا وایمان چنان در بحث انسانشناسی اهمیت دارد که امیر مومنان(ع) به فرزند خویش چنین میگوید:« پس آنگونه که پدرى مهربان نیکى‏ها را براى فرزندش مى‏پسندد، من نیز بر آن شدم تا تو را با خوبى‏ها تربیت کنم، پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خداى توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگرى نپردازم. امّا از آن ترسیدم که مبادا رأى و هوایى که مردم را دچار اختلاف کرد، و کار را بر آنان شبهه ناک ساخت، به تو نیز هجوم آورد، گر چه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، امّا آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکت‏هاى اجتماعى نگردى،»(نامه۳۱ص۵۲۳)

شاید سوال شود مگر دور ماندن ازایمان وتقوا به ذهن علمی افراد خدشه و آسیب وارد میکند. در قرآن کریم خدا میفرماید: وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَهٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ ۙ وَلَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا ﴿٨٢اسراء) و ما آنچه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل مى‌کنیم، و[لى‌] ستمگران را جز زیان نمى‌افزاید. (۸۲)از واژه«ظلم» در قرآن دومعنی اراده شده است یکی به معنای «تاریکی» ودیگری« ستم»که در این آیه نیز به معنای کسانی است که معیارشان ایمان نیست وتاریکی را مرجح دانسته اند. علی (ع)در مورد عالمانی که طریق ایمان وتقوا را نپیموده اند میفرماید:« و دیگرى که او را دانشمند نامند امّا از دانش بى‏بهره است، یک دسته از نادانى‏ها را از جمعى نادان فرا گرفته، و مطالب گمراه کننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام‏هایى از طناب‏هاى غرور و گفته‏هاى دروغین بر سر راه مردم افکنده ». (صبحی صالح خطبه۸۷ص۱۴۹)

افرادی این چنین « مردم را از گناهان بزرگ ایمن مى‏سازد، و جرائم بزرگ را سبک جلوه مى‏دهد. ادّعا مى‏کند از ارتکاب شبهات پرهیز دارد امّا در آنها غوطه مى‏خورد. مى‏گوید: از بدعت‏ها دورم، ولى در آنها غرق شده است. چهره ی ظاهر او ،چهره انسان، و قلبش قلب حیوان درنده است، راه هدایت را نمى‏شناسد که از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمى‏داند که از آن بپرهیزد، پس مرده‏اى است در میان زندگان.» (همان ص۱۴۷)

اگرساختار ذهنی‌یک روانشناس دستخوش آسیب شده باشدیعنی ، سمع و بصر و دلش گرفتار بیماری (مصداق آیه ۱۱۰ سوره انعام) شده باشد چه بلایی ممکن است بر سر مراجع بیاید . بعضاً مشاوره‌هایی مشاهده میشود که صرفا مبتنی برطبیعت (ونه فطرت)انسان است. و گاه حکم به احتراز از واجبات دین نیز داده میشود.

آیا مشاورینی که تاثیر ذکر و یاد خدا و… را در مراجعین خود بی‌اثر ، بی ارزش وغیر علمی قلمداد کنند چه حکمی برای مراجع خود صادر میکنند؟ آیه۷ سوره بقره نتیجه نافرمانی الهی را مهر خوردن بر سمع و بصر و قلب افراد دانسته بدون شک این مهر خوردن باعث ارائه قضاوتها و مشاوره‌هایی است که نتیجه‌اش آسیب و گرفتاری است و گویی یک جراح به این نتیجه رسیده است که وجود تومور در بدن اشکالی که ندارد هیچ، بلکه همانند یک عضو، اصیل و قابل احترام است. «هرکس به چیزى عشق ناروا ورزد، نابینایش مى‏کند، و قلبش را بیمار کرده، با چشمى بیمار مى‏نگرد، و با گوشى بیمار مى‏شنود(چه بسا) خواهش‏هاى نفس پرده عقلش را دریده،»(خطبه۱۰۹صبحی صالح)به عبارتی «نه هر که صاحب قلبى است خردمند است، و نه هر دارنده گوشی، شنواست، و نه هر دارنده چشمى بیناست».(خطبه ۸۸/۲(

در رابطه با طرح موضوع فوق، پاره ایی از پیشنهادات خارج از تقوای بعضی مشاورین ذکر میشود:

شما فرد مستقلی هستی ،لازم نیست به نظرات وپیشنهادات والدین توجه کنی؛«شعار احسان به والدین علمی نیست».
وقت شما برای شماست،سرمایه ی شما برای شماست دراین زمینه وکار هایی که احساس میکنید لازم نیست از شوهر خود کسب اجازه ویا اورا مطلع کنید(ودر مشاوره ایی دوگانه اضافه شده)علیرغم عدم تمکین، همسر شما ملزم است نفقه،مهریه و… شما را بدهد[قابل ذکر پس از اینگونه مشاوره ها اکثرا زندگی زوجین دستخوش طلاق و جدایی شده است].
چه کسی ودر کجا و اصلا به کدام دلیل عقلی گفته احترام به والدین وخانواده همسر لازم(و به اصطلاح واجب) است؟«ما در عصر مدرنیته وعلم زندگی می کنیم».
لازم نیست برای نمازگذاری فرزند بالغ و غیر بالغ سفارش یا اقدامی بکنید. لازم است او بزرگ شود و خودش حقیقت را پیداکند.«حقیقت که ارثی به آدم نمیرسد».
چه کسی گفته نیایش و عادات بر اخلاق فرزند ما تاثیر مثبت دارد. لازم است تا این مسئله از حیث علمی در آزمایشگاه و به وسیله پژوهشهای علمی بررسی و تایید شود.تازه اخلاق در هر دوره تعاریف جدیدی دارند.
و مواردی که علیرغم پژوهشی بودن این مقاله، نگارنده از ذکر آن معذور است.
در این مقاله به پاره‌ای از نکات پرداخته شده که توجه ما را به حکیمانه نگری در امر روانشناسی معطوف می‌کند و اعتقاد نگارنده آن است که «روانشناسی حکیمانه» کاربردی‌ترین، روانشناسی‌ خواهد بود- منوط به آنکه روانشناس حکیم در تزکیه خویش کوشیده باشد.-نکته مهمی که در عرصه تشخیص وطبعا در درمان باید به عنوان یک اصل قوی مدنظر قرار داد همان دستور الهی در قرآن است «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَـٰئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا»(اسرا۳۶)یعنی لازمه تشخیص درست برای درمان(و حکم)علم یافتن با هرسه منظر «سمع» و«بصر» و«فواد» است . سوالاتی که در این پژوهش به آن پرداخته شده عبارتند:

۱- آیا روانشناس باید صرفاً موضوعات را با مصادیق کاملاً حسی و تجربی بنگرد؟

۲- راهکار قرآن و امیرمؤمنان(ع)برای حکیمانه نگری(در امر روانشناسی)چیست؟

فرضیه:«دانایی»،«تجربه» و «اشفاق »ویژگی لازم و اساسی درروانشناسی مشاوره.

بدنه مقاله:

« ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ ۖ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَهَ ۚ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ» ﴿سجده۹﴾

آنگاه بالای او را راست،و از روح خود در آن بدمید. برایتان گوش(و شنوایی)و چشم(بصیرت)و دلها ( برای جستجو و نور ) آفرید سپس اندک شکر می گوئید .(ترجمه فولادوند،مهدی۱۳۷۳)

«روانشناسی»،علمی جوان ولی پیشینه‌ای کهن دارد. غلبه نگاه کاملاً علمی و مبتنی بر تجربه باعث شده تا دایره بررسی و نگرش روانشناسی محدودترو کوچکتر شود و از طرفی بعضی از تصورات که پیش‌تر (یعنی قبل از جدایی روانشناسی از حکمت و فلسفه) مورد توجه این دانش بوده از موضوع آن خارج شود. یکی از آن موضوعات مرگ و روح پس از مرگ بوده است.

در تعاریف رایج«روانشناسی علم کاربردی مطالعه ی رفتار و فرایندهای ذهنی بر پایه ی یافته های علمی و تحقیق شده می باشد . رفتار به فعالیت اعمالی اشاره دارد که قابل اندازه گیری می باشند . مانند صحبت کردن و راه رفتن. اما فرایندهای ذهنی به اعمال و فرایندهایی اشاره دارد که به صورت مستقیم قابل دیدن و درک کردن نیست و نمود آنها را می توان در رفتار و دیگر فرایند ها مشاهده کرد .علم روانشناسی علمی نو پاست و از قرن ۱۹ (توسط ویلهم وونت ) استقلال خود را از فلسفه اعلام کرده است».( شعاری‌نژاد، علی‌اکبر۱۳۷۰) از آن روز به بعد دانشمندان این رشته خصوصاً در غرب تلاش داشته اند آنرا بیشتر در حیطه ی تجربه و علوم تجربی قرار دهند یعنی با نگاهی پوزیتیویستی که تجربه را اصیل می داند در این مسیر گام بردارند.در حالی که حکیمان در گذشته آن علم را مربوط به ارتباط روح با بدن و مسائلی مانند مجرد بودن روح و یا حیات بعد از مرگ جسم برای روح هم می دانستند .« تعریف روانشناسی بر اساس روح ، به دانشمندان یونان باستان مربوط می شود(افلاطون ۳۴۷ -۴۲۷ ق م ) و ارسطو ( ۳۲۲-۳۸۴ ق م ) روانشناسی را مطالعه ی روح می دانستند و فرض بر این بود که هشیاری با روح ارتباط دارد بنابراین مطالعه هوشیاری و فرایندهای روانی مربوط به آن بخشی از مطالعه ی روح بود». (برونو، فرانک ۱۹۳۰)

البته در تعاریف روانشناسی هم اکنون تعاریف متعددی رایج است ولی باید اذعان کرد که بخش مهمی از این نظریه پردازان در علم روانشناسی معتقدند که: «علم روانشناسی علم رفتار است از جمله روانشناسانی از قبیل جان بی واتسون ، ادواردثورندیک و بی اف اسکینز پیشتازان مکتب رفتار گرایی بوده اند. در سال ۱۹۱۳ واتسون در نوشتاری با نام « روان شناسی از دیدگاه رفتارگراها اظهار داشت که « روانشناسی » رشته ایی کاملاً تجربی از علوم طبیعی است . در اصل رفتارگراها مرزی بین انسان و حیوان صفتی قائل نیستند».( گراهام، جرج) همچنین در این میان ، روان شناسان غربی نیز بوده اند که تحت تأثیر فرهنگهای شرق دور به روانشناسی تحلیلی و حتی اهمیت روح و فراشناخت پی برده اند از جمله کارل گوستاویونگ که مبدع روانشناسی تحلیلی است.(یونگ،ترجمه فرامرزی. ف. ل۳۱٫۱۳۸۱)

از روانشناسی نیز شاخه های متعددی نیز ایجاد شده که ممکن است در بعضی روشمندی و روش نگاه و تحقیق متفاوت از دیگری باشند . به نظر می رسد رویکرد بخش قابل توجهی از روانشناسان نیزمعطوف به کارکردهای تجربی و با نگاهی پوزیتیویستی و بعضا رفتارگرایانه باشد چه بسا نگاه غالب این روانشناسان مبین یک دور و تسلسل است و به نظر می رسد آنها مبحث روح و فراشناخت را ازدایره بررسی خود خارج کرده و ریشه رفتارها گویی خود رفتارها هستند که از نظر فلاسفه و منطقیون این نگاه مردود و باطل است . این باور تا آنجا شایع است که بعضی از روانشناسان در برخورد با مراجعان ممکن است مصادیقی مثل رویا ، دینداری ، ایمان و اعتقادات را بها نداده یا اصولاً کم اهمیت بدانند.

روانشناسی در گفتارامیر مومنان(ع)

«حضرت در پاسخ کمیل که پرسید حقیقت «نفس» را به من بشناسان،فرمود : کدام نفس را می خواهی به تو معرفی کنم؟ و کمیل می پرسد : مگر بیش از یک نفس وجود دارد ؟ ، حضرت می فرماید : همانا ۴ نفس است: نامی نباتی ۲- حس حیوانی ۳- ناطقی قدسی ۴- کلی الهی که برای هرکدام ۵ نیرو و دو خاصیت است. (مجلسی.محمدباقر.۱۰۷۷٫ ص ۸۵)

شرح مختصری از شرح جانها( انفاس )امیرمؤمنان(ع):

۱- نفس نامی نباتی که پنج نیرو دارد، نیروهای آن جذب، دفع ، هضم، ماسکه و مربیه است. همانند گیاهان که براساس ساختمان و ترکیب شان توسط وجود علیم حکیم از عقلی طبیعی پیروی می‌کنند. پاره‌ایی از موارد را از پیرامون خود دفع،‌پاره‌ایی را جذب می‌کنند یا وی‍‍‍ژگی تمسک کننده داشته و حتی قابلیت تربیت و تبدیل و تبدل دارند همانند تغییرات ژنتیکی و همانا ویژگی «‌هاضمه» آنها است که از طریق آن املاح،نور،آب و مواد مورد نیاز را دریافت و به اصطلاح یکپارچه و دگرگون می‌کند.در بارگاه ‌الهی همین فعلیت به ظاهر کوچک مبین«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ».( یس آیه ٨٢)است و به امر الهی گاه زیاد و گاه دچار انفعال و نقصان می‌شوند. بدون شک یک روانشناس باتجربه مصادیقی چون ساختارغذایی وتولد فرد را نیز مورد مطالعه قرار میدهد.چه بساخورد و خوراک افراد نیز بر عملکردهای هورمونی ،عصب شناخت و بالطبع بر رفتار موثر واقع شود.

قرآن‌کریم با سفارشاتی که در مورد خوردن و آشامیدن به انسان می‌کند می‌خواهد ابتدا جسم انسان را و سپس حس او را آماده دریافت معانی و مفاهیم فراتر از آن کند و آنها را از هم منفک و جدا نمی‌داند. اگر ما را سفارش به نخوردن گوشت خوک، و مردار می‌کند یا ما را سفارش به بصیرت و تفکر در غذا می‌کند(فلینظر الانسان الی طعامه/عبس۲۴) برای آن است که بسترهای جسمی و نباتی آدمی به کمک بسترهای حسی او آمده و راه برای تجلی بسترهای ناطقی ، عقلی و الهی نیز محیا شود. مراقبه‌هایی مانند روزه و نماز نه فقط در بستر نامی و نباتی (و نمو)مؤثر است بلکه فرامینی جامع‌الاطراف است که تمام انفاس ما را شامل می‌شود .

خداوند در قرآن سفارش می‌کند: از خوردن آنچه نام خداوند بر آن نیامده خودداری کن چه بسا این عدم رعایت ما را به فسق رهنمون می‌کند. (۱۲۱ انعام) فسق یک ناهنجاری روانی محسوب می‌شود ازتعاریف فسق برمیاید که: وقتی انجام گناهان در فرد گناهکار یک هنجار شود و این نافرمانی و ناهنجاری را یک هنجارفرض کند دچار فسق شده یعنی همانا فسق ناهنجاری است که در ذهن فاسق هنجار محسوب می‌شود. به طور مثال دیگرآزاری یا تجاوز،زناو… را ناهنجاری به حساب نیاورد.«صاحب کشاف فاسقین را از حد ایمان خارج دانسته است به استناد قرآن مجید در این‏که فاسق خارج از امر و اطاعت خداوند است همه متفق‏اند و البته فسق را هم جایى است».( سجادی ،جعفر،۱۳۷۹،ص۳۷۸)«فسق می‌تواند آدمی را به انفعال کشانده و فاسد کند کما اینکه فسق در لغت نیز به معنای از غلاف بیرون آمدن نیز هست.خرما از غلاف خود خارج شد بتصریح راغب فسق شرعى از همین ریشه است در مصباح و اقرب گفته بقولى آن بمعنى خروج شى‏ء از شى‏ء على وجه الفساد است. پس فسق و فسوق خروج از حق است (راغب اصفهانی،حسین بن محمد،ترجمه،داوودی، صفوان عدنان،۱۳۶۶ ج‏۵ ؛ ص۱۷۶)». یعنی عدم رعایت تغذیه صحیح به نوعی بی تقوایی است و آدمی را به ناهنجاری سوق میدهد. پیامبر خدا(ص): هرکس چهل روز پیوسته گوشت بخورد،سنگ دل می شود و هرکس چهل روز آن را اصلاً نخورد، بدخوی می گردد (زمخشری، محمود بن عمر،۵۳۸ ،ج۲،ص۷۰۶)امیرمومنان(ع) از زبان رسول اکرم(ص) در مورد تفاوت انسانها از حیث ظاهر وبا طن فرموده ودر ادامه اشاره دارد : «هر روینده‏اى از آب بى‏نیاز نیست،و آب‏ها نیز گوناگون مى‏باشند. پس هر درختى که آبیارى‏اش به اندازه و نیکو باشد شاخ و برگش نیکو و میوه‏اش شیرین است. و آنچه آبیارى‏اش پاکیزه نباشد درختش عیب دار و میوه‏اش تلخ است».( [۳]خطبه ۱۵۴،صبحی صالح)

۲- حسی حیوانی: این نفس غیر از برخورداری از جان (نفس) نامی و نباتی دارای پنج نیرو که همان احساسات پنج‌گانه مانند بویایی، شنوایی، لامسه، بینایی، چشایی است. کمتر کسی است که با این ۵ نیرو آشنا نباشد. چه بسا بعضی از طبیعی‌دان‌ها انسان را خلاصه در این نفس می‌دانند و با مثالها و آزمایشها قصد دارند یک بعدی نگریسته و انسان فطری را صرفا انسان طبیعی جلوه دهند که چیزی فراتر از این حس و حیات حیوانی نیست.ویژگی خاص این جان تمایلات شهوانی است چه بسا دو ویژگی« خرسندی»و« خشم» ناشی از شهوت است. معجزه‌ی الهی در این جان فراتر و استکمال یافته‌تر از جان نباتی است. قلب با جریان خون در بدن به بروز این حس کمک می‌کند تا نسبت به عالم دریافتی متفاوت از هاضمه داشته باشد. در این جان قلب و حیات قلب، محور است. (درحالیکه در جان نباتی هاضمه و کبد، محور جان نباتی است).

۳- نفس ناطقی قدسی ۵ نیرو دارد؛فکر،ذکر،هوش،علم،حلم

اندیشه‌ورزی در پدیده‌ها و تحلیل آنها بر مبنایی منطقی و ریاضی‌وار استوار است، که به آن «فکر» می‌گویند. فکر حرکت و جستجویی ذهنی در بین معلومات و مجهولات است تا مجهولات را معلوم و کشف کند. آن بخش از معلومات باید در جایی ذخیره شود که«حافظه» است. حافظه یا «ذکر» یکی از نیروهای این جان است. آن چیزی که «ذکر» می‌شود و به «یاد» می‌آید «علم» است. مثلاً ما علم داریم که آسمان آبی است یا باروری بدون ازدواج مذکر و مونث شدنی نیست. اینکه هر علمی را چگونه ببینیم و مقایسه کنیم به «هوش»های ما مربوط است. هوش هم از دیگر نیروهای این جان است. اگر انسان عاقل«بردبارانه» و با نیروی «حلم» از «هوش» خود در «علم» های خویش در «یاد» و «حافظه» بهره برده و آنها را به واسطه «فکر» و اندیشه مرور نماید. به علم‌های بیشتری دست می‌یابد و این کشف ها به «تنزیه» و «حکمت» جویی او منجر می‌شود. این جان همان جان عاقله(ناطقی) است. این جان لیاقت دارد که راهبر و فرمانده جان حیوانی و نباتی باشد. این جان است که تجلی نفس الهی را در دیگر جان ها دریافت می‌کند. کما اینکه خداوند پس از آفرینش عقل به او فرمود: پیش بیا. پیش آمد. فرمود: واپس رو. واپس رفت. یعنى دستور الهى را فوراً اجرا نموده و اوامرش را بدون کمترین مسامحه عملى ساخت. خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم هیچ مخلوقى را که نزد من محبوب‏تر از تو باشد، نیافریده‏ام..( امام باقر علیه السلام، کافى، ج ۱، ص ۱۰)..

آنچه که جان عاقله(ناطقی قدسی) را هدایت و رهبری می‌کند جانی دیگر است.که استلزام درک ومشاهده آن جان ،همانا داشتن ایمان ویقین است. از این به بعد انسان عقل‌مند می‌فهمد که نجات در ایمان است. ایمان امنیت بخش و رهنمون کننده به محوری دیگر از جان است. بخش اعظم سخن حکیمان ما حول یک محور می‌چرخد و آن «دل» یعنی «فؤاد» است. همانطور که اشاره رفت خداوند در قرآن می‌فرماید: بر آنچه که با سه وجه «سمع» و «بصر» و «ف‍ؤاد» توفق نداری حکم مده. می‌توان اشاره کرد که حکیم براساس هر ۳ باید روی یک پدیده نظر کرده و حکم بدهد. شرط دریافت با فؤاد همانا «ایمان»و«تقوی» است. ایمان توام با تقوی آدمی را به شاگردی و تبعیت دلیل و امامان معصوم رهنمون می‌کند. شاید جان ناطقی با سمع و بصر امور را دریافت میدارد ولی استلزام شناخت با «دل» همانا تزکیه و ایمان است.این ایمان است که آدمی را به تقوی رهنمون می کند. ورود به جانی که دل را می‌بیند «جان کلی الهی» است.«وَمَن یَتَّقِ اللَّـهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ﴿٢﴾ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا» ( ۲و۳طلاق)این نفس لیاقت دارد تا بر نفس حیوانی که منشاء شهوات واشتهاء مادی ما هستند سروری و مراقبت کند و امر به تقوا و ایمان برای کنترل بهنجار شهوات است که در قالب تعاریف بتواند جانداری کند اما از مسیر خود در هنجار بیرون نیاید. «همانا رسول خدا (ص) مى‏فرمود: «گرداگرد بهشت را دشواریها فرا گرفته است، و گرداگرد دوزخ را هوس دنیا، بدانید که چیزى از طاعت خدا نیست جز که با کراهت انجام گیرد، و چیزى از معصیت خدا نیست جز که با میل و رغبت».(۱۷۶خطبه صبحی صالح)دلیل همه مراقبتها ومحافظت ها از نفس حیوانی به دلیل دریافت های حسی آن است که پر اهمیت هستند .البته «حس» از ابزار های عقل و آگاهی انسان است. اهمیت حس آنقدر هست که سخن مشهور ارسطو هزاران سال است که در بین فیلسوف و عالم(تجربی)مطرح است «من فقد حسا فقد فقد علما»هرکس فاقد حس باشد فاقد علم(وعقل) است.»(موسوی بجنوردی،کاظم،۱۳۸۱،ص۶۰۴)کنترل حس و بالطبع مراقبه در راستای غذای سالم وکنترل شهوات گامی در راستای بهداشت روانی وتوسعه معرفت آدمی است. رسول گرامی(ص) بیهوده نفرمود: «کسی که چهل روز، خود را برای خدا خالص نماید(پرواپیشه کند) خداوند چشمه‌های حکمت را از دلش بر زبانش جاری سازد».(مجلسی.محمدباقر. ۱۰۷۷ :۶۷/۲۴۹)

جان کلی الهی

این نفس نیز ۵ نیرو دارد: از نیروهایی که علی(ع) برای آن فرموده می‌شود نتیجه گرفت که خاصه‌ی خلیفه‌الله است.

«امواج علم براساس حقیقت ادراک و بصیرت بر آنها هجوم برد و به یکباره آنان را احاطه نمود و جوهره‌ی ایمان در یقین را به جان و دل خود مس کردند و آنچه را خوشگذران‌ها سخت و ناهموار داشتند نرم و ملایم و هنجار انگاشتند و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و ترس بودند انس گرفتند فقط با بدن خاکی خود همنشین دنیا شدند، با روح‌هایی که به بلندترین قله از ذروه ی قدس عالم ملکوت آویخته بود. ایشان در روی زمین جانشینان خدا و داعیان بشر به سوی دین خدایند آه ،آه،چقدر اشتیاق زیارت و دیدارشان را دارم.»(حکمت شماره۱۴۷،صبحی صالح)

از سخن حضرت علی(ع) می شود بیان کرد که اولین نیرو در نفس کلی الهی (بقاء فی فناء) همانا یافتن نور در وجود و درک توحید در از دست دادن منیت فرد مؤمن است. یا در گام بعدی مؤمن در دشواری و سختی از نور و روح وجود حی و قیوم متنعم است. (نعیم فی شقاء) انسان مؤمن با تقوا علیرغم پنداشت مردمان و اکثریت «عزیز»است. جمعیت کثیر در مقابل سالار شهیدان و شمشیر گرفتنشان بنام خدا، رسول و قرآن، اباعبدالله را ذلیل نمی کند! او در درون خویش عزیز است چه بسا «اکثر هم لایعقلون» و «اکثرهم لایشعرون» مصداق مناسبی برای مردم ناآگاه به مقام امام است و بیان کننده آن است که افراد خاصی می‌توانند با جان الهی خویش متعقلانه و شعورمند حقایق را ببینند و تحت تأثیر جمعیت کثیر که حق را چیز دیگری می‌دانند بدون تعصب آنرا مشاهده کنند و مصداق روشن این نیرو (عز فی ذل) اباعبدالله است.

انسان مؤمن با تقوا چشمش روشن و بینا به حق است، حق نفس نباتی ، حسی و عقل را ادا کرده و به واسطه‌ی بخشش و کریم بودن ،گویی در فقر و تنگدستی است ولی در باطن روزی خوار سفره بی انتهاء الهی است. « یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّـهِ وَاللَّـهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ ».﴿فاطر: ١۵﴾ تحمل سختی و دشواری امت و خانواده انسان مؤمن و خلفاء فی‌الارض بدلیل حضور در خلوتگاه راز و عالم امر است که باعث می‌شود انسان کامل بر ابتلاها و سختی‌ها صبر کنند و اینجا ما تجلی و حتی ظهور (صبر فی بلاء) را درک می‌کنیم. این جان در بدنهای آماده، حس‌های تربیت شده و عقل های مؤمن و تزکیه شده ظهور می‌یابد و منجر به تسلیم و رضا می‌شود. آغاز این جان همانا از خداست و به او باز می‌گردد«و نفخت فیه من روحی»

روش شناسی

نگرش توام با ایمان وتقوی اساس روش شناسی روانشناسی حکیمانه است. منظور ما از نگاه حکیمانه همانا نگاه مومنانه عقل محور توام با نگاه علمی(به زبان امروزین آن) است.البته و بدون شک روش پژوهش و روش شناسی هریک از انفاس انسان مسیر خود را می طلبد. عالم مومن با بهره گیری از نور ایمان و عقل میداندکه: «موجودات را از نظر حدود، اندازه، غرائز، شکل‏ها، قالب‏ها، و هیأتهاى گوناگون، تقسیم و استوار فرمود، و با حکمت و تدبیر خویش هر یکى را به سرشتى که خود خواست در آورد».(خطبه ۹۱ نسخه صبحی صالح،ترجمه دشتی)اندیشمند مومن میداند حیات هرموجود وابسته به وجود«حی» است و موجودی برپا نیست مگر آنکه «قیوم»ای باشد.«هر پدیده را براى همان جهت که آفریده شد به حرکت در آورد، چنانکه نه از حد و مرز خویش تجاوز نماید و نه در رسیدن به مراحل رشد خود کوتاهى کند، و این حرکت حساب شده را بدون دشوارى به سامان رساند تا بر اساس اراده او زندگى کند پس چگونه ممکن است سرپیچى کند در حالى که همه موجودات از اراده خدا سرچشمه مى‏گیرند، خدایى که پدید آورنده موجودات گوناگون است».(همان) از این رو روانشناس حکیم در روش خویش باید به نحوی مسلط به روش نگرش آن نفس وجان باشد.

کودکی که در عقل اولیه(هیولانی)مانند حیوانات در طلب توسعه وحفظ خویش است یک درک از معنی مادر دارد وکودکی که به عقل بالملکه رسیده به مادر به روشی دیگر می نگرد. یکی از آنها مادر را حامی و امکانی برای رسیدن به خواسته های اولیه میداند و دیگری مادر را به سان منشاءمحبت و راهنما میبیند. قاعدتا این مراتب در عقول دیگر(عقل بالفعل و عقل بالمستفاد) نیز به همین ترتیب توسعه مند تر میشوند. فرد دانا میداند که پند در مرحله ایی کارساز است که شنونده ابزار درک آن را داشته باشد.یعنی لازم است براساس توسعه مندی عقل،روش شناسایی و سپس ابراز گردد؛به طور مثال نمیشود به کودکی ۲ساله که مدام به ظرف آبجوش برای جستجوگری نزدیک میشود پند و نصیحت کرد یا هشدار داد. اما میشود اورا به آن نزدیک کرد و سپس در مقابلش از آن ظرف در یک لیوان آب جوش ریخته و به دستان او نزدیک کرده و وقتی او سوزشش را از طریق حس لامسه درک کرد تا حدود زیادی مطمئن شویم که این روش از نزدیک شدن او به خطر کمک میکند. روانشناس حکیم هرگاه به مراجع،سوژه یا موضوع بنگرد آن مسئله را چند جانبه می نگرد.یعنی وجوه محسوس و معقول را از یکدیگر تمییز داده ودر هربخش آنرا اعمال وبررسی می کند در کنار همه اینها خودش را به منشاءمعنا و روح جانبخش نزدیک و از معرفت های الهی متجلی در حکمات و روش پیامبر و ائمه بهره مند میشود چون او میداند که معصوم مصداق: «وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُّبِینٍ» ﴿یس١٢﴾است.اگر در سخنان امیرمومنان(ع)خوب بنگریم متوجه میشویم که حضرت صرفا از یک منظر و یک بعد به انسان نمی نگرد واین دریافت نگاهی حلیم و ذوقی سلیم را می طلبد که با سمع و بصر و فواد خویش آن علوم را حکیمانه دریافته و به کار بندد.

عارف،فیلسوف،عالم(تجربی)،فقیه،ریاضی دان هرکدام از منظر و بعدی به انسان مینگرند و حتی ممکن است آن بعد از شناخت نیز از صحت برخوردار باشد ولی لازمه حکم صادر کردن التفات به چندین وجه است.این نکته در انواع استدلات و براهین نیز مشهود است ؛کسی که پدیده را از کل به جزء مینگرد از محکمی خاصی برخوردار است ولی لازم است برای ارائه واثبات صحت نظرخویش بر جزء نیز فائق بیاید چه بسا اکثر مردمان روش تعمیم جزء به کل (استدلال استقرائی) را علیرغم محتمل بودن بهتر پذیرا باشند. البته در روش های تاثیر غیر مستقیم روش جزء به جزء (تمثیل)از بهترین گزینه هاست .روشهای قصه گویی وشرح جمال و محاسن در غالبهای تمثیلی از همین متد پیروی میکنند.می توان گفت خداوند حکیم به مصداق آیات روشن الهی اولین قصه پرداز است. « أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ » ۚ ﴿انعام١٣٠﴾ البته ما در قرآن مصادیق هرسه روش استدلالی رامشاهده میکنیم. شاید بتوان اذعان کرد از دلایل اصرار ملاصدرا بر همان تقسیم بندی انفاس انسانی به روش ابن سینا (که او نیز متاثر از ارسطواست) به خاطر آن باشد که افراد معدودی متدولوژی وروش شناسی نفس کلی الهی را درک واستنباط میکنند(چه بسالازمه این درک،دارابودن تقوی به معنی اخص آن است) در عین حال معرفی نفس سوم با نفس«انسانی» در درون خود بالذاته نفس «کلی الهی» را نیز دارا میباشدکه از طرفی مطلب ادا شده واز دیگر سوبحث روش شناختی آن برای مفاهمه، اسباب رد کل اندیشه و معرفت را فراهم نیاورد. بیهوده نیست که فرموده اند «براساس عقول مردم با ایشان سخن بگویید».(کلینی،محمدبن یعقوب.مصطفوی.جواد۱۳۶۹: ۱،ص ۲۷)امیرمومنان علی (ع) نیز اشاره داردکه باید درونها را از تیرگی ها پاک کرد و ازدریچه عقول کوچک ،پدیده ها را ننگریست:«و خدا را با میزان عقل خود ارزیابى مکن، تا از تباه شدگان نباشى. اوست خداى توانایى که اگر وهم و خیال انسانها بخواهد براى درک اندازه قدرتش تلاش کند، و افکار بلند و دور از وسوسه‏هاى دانشمندان، بخواهد ژرفاى غیب ملکوتش را در نوردد، و قلب‏هاى سراسر عشق مشتاقان، براى درک کیفیّت صفات او کوشش نماید، و عقل‏ها با تلاش وصف ناپذیر از راه‏هاى بسیار ظریف و باریک بخواهند ذات او را درک کنند، دست قدرت بر سینه همه نواخته بازگرداند، در حالى که در تاریکى‏هاى غیب براى رهایى خود به خداى سبحان پناه مى‏برند و با نا امیدى و اعتراف به عجز از معرفت ذات خدا، باز مى‏گردند، که با فکر و عقل نارساى بشرى نمى‏توان او را درک کرد، و اندازه جلال و عزّت او در قلب اندیشمندان راه نمى‏یابد». (خطبه ۹۱صبحی صالح)

باید دانست که این ژرف کاوی در درون انسان مومن یافت میشود. حضرت ایمان را داری چهارقسمت و هریک را به چهارپایه تقسیم و بیان فرموده که یکی ازچهار شعبه اصلی ایمان «یقین» است: «« فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَهِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَهُ وَ مَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَهُ عَرَفَ الْعِبْرَهَ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَهَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِی الْأَوَّلِینَ». (قصار۳۱) «پس آن کس که هوشمندانه به واقعیّت‏ها نگریست، حکمت را آشکارا بیند، و آن که حکمت را آشکارا دید، عبرت آموزى را شناسد، و آن که عبرت آموزى شناخت گویا چنان است که با گذشتگان مى‏زیسته است». (دشتی. محمد .قصار۳۱)ذکر این نکته مهم است که درک مفاهیم مواردی از جان کلی الهی مثل«عز فی ذل» نیاز به طرح مقدمات بسیار و متعدد دارد تا اندکی از معانی آن نزد فرد ژرف نگر رخ بنماید ولی کوتاه سخن اینکه فرد مومن با تقوی هرچه نزد عوام و مردمان دون «ذلیل» میشود از طرفی نزد خداوند «عزیز»میشود یعنی اینجا ذلت در نزد سفله معیار عزت نزد اعلی است و ذلت در نزد کثیر دون با عزت نزد خدای اعلی ویکتا رابطه معکوس دارد.کسب این معرفت برای عارف مومن و سالک راه میسر است که درکنار کسب علم(اعم از تجربی وعقلی)به تزکیه خویش پرداخته است.

بنظر میرسد تعارضاتی بین برخی متدها ی علمی بامکانیسم تجربی وفراتجربی مشاهده میشود از آنجا که این مقاله می خواهد به نقش تقوا وایمان در مشاوره و به عبارتی به روانشناسی حکیمانه (وکاربردی) از دیدگاه قرآن و سخنان امیر مومنان(ع) بپردازد لازم است به پاره‌ایی از تعارضات بین نظریات موجود نیز پرداخته شود.

امیرمؤمنان تأکید دارد که برای بهداشت روانی لازم است ازبند و اسارت هوای نفس نجات یابیم: « به این واقعیت عقل گواهی می‌دهد، هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافت ، از دنیا پرستی به سلامت بگذردو عقل تو را کفایت کند که راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد»(نامه۳).همان گونه که صدرا اشاره دارد: «قوت عاقله را توانایى و قدرت است بر افعال غیر متناهیه در حالى که هیچ یک از قواى جسمانی را توانایى بر افعال غیر متناهیه نمى‏باشد پس قوت عاقله جسم و جسمانى نمى‏باشد».( سجادی ،جعفر،۱۳۷۹،ص۵۰۰)

توجه اکثریت به امر محسوس است وازین میان حلقه توجه به امر معقول مغفول مانده و حتی بالاتر از آن توجه به امر معروف که همانا سخنان خدا ، نبی (ص)وائمه(ع) است نیزتحت الشعاع آن قرار گرفته است. در نگاه محسوس «حق» و« حقوق» تعاریف جدیدی می یابند، که گاه به نفع ما وگاه به زیان ماست.« حق اگر به سود کسى اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز روزى به کار رود، و چون به زیان کسى اجراء شود روزى به سود او نیز جریان خواهد داشت. اگر بنا باشد حق به سود کسى اجراء شود و زیانى نداشته باشد، این مخصوص خداى سبحان است نه دیگر آفریده‏ها».(خطبه۲۱۶)هم عقل(خالص و بری از وهم و خیال)و نیز قرآن و سیره نبوی ما را به حقی رهنمون میکنند که به سود افراد بوده و به زیان کسی نباشد. ولی چگونه انسان حس گرا که پدیده ها را صرفا علمی و در یک محدوده ی صرفا نسبی و آماری سنجیده، میتواند به صورت عمیق و فارغ از وهم «اخلاق»ای را تبیین کند که مراجعش را در معرض خطر قرار ندهد؟ یک وجه انسان مادی و شهوانی و از حیث رفتارشناسی قابل تامل است ولی وجه دیگرش الهی است و از جنس عقل و فراتر از آن است. حضرت ویژگی انسانها را هم در مراتب حیوانات ( از لحاظ شهوات و رفتاری ) و هم در مراتب فرشتگان ( از حیث معنوی و عقل ) می داند اشاره می نماید:« خداوند فرشتگان را از عقل آفرید بدون شهوت و حیوانات را از شهوت آفرید بدون عقل و آدمی را از هر دوی آن ها آفرید اگر به شهوت بپردازد از حیوانات پست تر و اگر به عقل روی آورد از فرشتگان برتر خواهد شد».( ابن بابویه،محمد. ذهنی تهرانی. محمد جواد.۱۳۸۰ ،باب ۸ /۴)

قبل از آنکه مشاور و روانشناس بخواهد مراجع را از حیث علمی و عقلی بنگرد تقوا و ایمان او رابه رعایت حقوق الهی معطوف میکند و پس از آن است که با ایجاد اشفاق راهی فارغ از سلیقه و حکیما نه به عقل و دل او می آید. در اصل یک روانشناس برای آنکه بتواند حکیمانه و با درایت کامل مراجع یا فرد را مورد بازبینی قرار دهد لازم است تا او را از وجوه و مناظر متعدد بنگرد. خدای تعالی روح و روان آدمی را به نیکوترین وجه آفریده-و نفس وماسوایها-(شمس۷ )و آگاهی بر بدیها و خوبیهایش را در نهاد و فطرتش گذارده.-فالهمها فجورها وتقوایها-(شمس۸) « پس رحمت خداوند بر کسى که شهوات خود را مغلوب و هواى نفس را سرکوب کند، زیرا کار مشکل، باز داشتن نفس از شهوت بوده که پیوسته خواهان نافرمانى و معصیت است ،». (خطبه ۱۷۶صبحی صالح)توجه عوام و مردم اکثرا به محسوسات است و چه بسا متوجه آسیب و لطمات اخلاقی ناشی از آسیب دیدن حقوق افراد نشوند . «مردم از اینکه حقّ بزرگى فراموش مى‏شود، یا باطل خطرناکى در جامعه رواج مى‏یابد، احساس نگرانى نمى‏کنند پس در آن زمان نیکان خوار، و بدان قدرتمند مى‏شوند، و کیفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود».(خطبه۲۱۶) برای همین امر است که امیر مومنان(ع) مارا سفارش به تذکر ورعایت حقوق یکدیگر میکند:

«پس بر شماست که یکدیگر را نصیحت کنید، و نیکو همکارى نمایید. درست است که هیچ کس نمى‏تواند حق اطاعت خداوندى را چنانکه باید بگزارد، هر چند در به دست آوردن رضاى خدا حریص باشد، و در کار بندگى تلاش فراوان نماید، لکن باید به مقدار توان، حقوق الهى را رعایت کند که یکى از واجبات الهى، یکدیگر را به اندازه توان نصیحت کردن، و بر پا داشتن حق، و یارى دادن به یکدیگر است».(همان)

اهمیت تقوی

«همانا تقوا و ترس از خدا، داروى بیمارى‏هاى دل‏ها، روشنایى قلب‏ها، و درمان دردهاى بدن‏ها«..»، مرهم زخم جان‏ها، پاک کننده پلیدى‏هاى ارواح،و روشنایى بخش تاریکى چشم‏ها،و امنیّت در نا آرامى‏ها،و روشن کننده تاریکى‏هاى شماست.» (ترجمه دشتی، خطبه ۱۹۸ )

ریشه لغوی «تقوی» ، وقاء یقی و ق از مصدر الوقایه می باشد. راغب در مفرداتش اشاره میکند: «وقایه محافظت کردن شیئ از هر چیزی است که به او آسیب برساند و تقوی یعنی نفس(جان) را در امان قرار دادن از آنچه بیم خطر میرود».(مفردات راغب۴۷۹) مستند به آیات و احادیث کسانی که تقوای الهی پیشه کنند «دل»شان همانند «سمع» و«بصر»شان بینا و شنوا میشود.«ای اهل ایمان اگر تقوی پیشه کنید خداوند تشخیص حق از باطل را به شما عنایت میفرماید وگناهان شمارا بیامرزد خداوند دارای فضل بزرگی است».(انفال۲۹) «در حقیقت، کسانى که [از خدا] پروا دارند(تقوی پیشه سازند)، چون وسوسه‌اى از جانب شیطان بدیشان رسد [خدا را] به یاد آورند و بناگاه بینا شوند». (اعراف۲۰۱)از همین رو است که علی(ع)ما را به تقوی فرا میخواند:

«اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى‏کنم، که زاد و توشه سفر قیامت است. تقوا توشه‏اى است که به منزل رساند، پناهگاهى است که ایمن مى‏گرداند. بهترین گوینده آن را به گوش مردم خوانده و بهترین شنونده آن را فرا گرفت، پیامبرى که بهتر از هر کس سخن را به گوش مردم رساند. پس خواننده، دعوت خود را به خوبى شنواند، و شنونده خود را رستگار گرداند. اى بندگان خدا همانا تقواى الهى دوستان خدا را از انجام محرّمات باز مى‏دارد، و قلب‏هایشان را پر از ترس خدا مى‏سازد، ». (خطبه ۱۱۴صبحی صالح، ترجمه‏ دشتى) حضرت تقوی را کلید در های بسته میداند: «همانا ترس از خدا کلید هر در بسته، و ذخیره رستاخیز، و عامل آزادگى از هر گونه بردگى، و نجات از هر گونه هلاکت است». (همان)

همانطور که در بالا اشاره رفت تقوای توام با ایمان باعث میشود تا سرتاسر وجود آدمی با راستی و صدق بیامیزد و ژرف نگرانه به امورنظر کند.مصداق آیه کریمه قرآن:«نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید، بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى‌] و پیامبران ایمان آورد، و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‌ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن‌] بندگان بدهد، و نماز را برپاى دارد، و زکات را بدهد، و آنان که چون عهد بندند، به عهد خود وفادارانند؛ و در سختى و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایانند؛ آنانند کسانى که راست گفته‌اند، و آنان همان پرهیزگارانند». ﴿١٧٧ بقره) چگونه فردی که به اخرت ،فرشتگان یا فرامین الهی در کتاب مقدس ایمان و باور ندارد،بخشش را امری درونی نمیداند توجه به خویشان و خانواده،نیازمندان واقامه نماز را امری غیرمهم میداند میتواند با خودش و مراجعش بر اساس فطرت برخوردنماید ؟

انسان مجموعه ایی ازانفاس نباتی،حسی(حیوانی)،ناطقه والهی است که هرکدام از این انفاس، روش شناختی منحصر به خود رادارد وبه دلیل آن که درهرمرتبه ،ظرفیتها،قابلیتها وشایستگی ها ازمراتب قوی تر،بالاتروشدیدتر تشکیل میشود بر دیگری احاطه و برتری و به نوعی بر آن ولایت دارد. به طور مثال شناخت یک حیوان گیاه خوار به گیاهان(موردنیازش) بیش ازخود گیاه به گیاه است. ویا شناخت انسان به حس ها ویا حیوانات بیش از خود حس به حس است. در قرآن کریم خداوند میفرماید:« لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ»(انعام ۱۰۳).برای آنکه نفس ناطقه شناخته شود باید ازنفسی کاملتر مانند نفس کلی الهی به آن نگریست.این نکته فراهم نمیشود مگر آنکه آدمی به چنان رشدی نائل آید که گویی خداوند را می بیند امیرمومنان (ع)در پاسخ فردی که پرسید آیا خدارا دیده ای فرمود:«من چیزی را که نبینم نمی پرستم».( ،خطبه۱۷۹)یا در احادیث داریم که:«قلب مومن عرش الهی است». (مجلسی،محمد باقر۱۰۷۷ : ج۵۵، ص۲۹) یعنی به عبارتی استلزام دریافت معرفت شناسانه آنهم از قویترین و اعلا ترین جایگاهش «ایمان» به معنای واقعی کلمه «ایمان» است. ایمانی که بر پایه یقین استوار باشد ویقین با مشاهده دقیق و عمیق میسر می شود. بدون شک ابزار و وسیله مشاهده درست همانا عقل است .

اهمیت عقل(توام با ایمان)

امیرمؤمنان ( ع) در قصار ۳۵ می فرماید : «اغنی الغنی العقل»، یعنی ثروتی که بالذاته ثروت است و به عبارتی ثروتی که دائم ثروت می زاید همانا عقل است همان گونه که اشاره شد منظور ما از « عقل» عقل توأم با ایمان است.«چه بسا عقل نیز گاه اسیر شهوات گردد – و کم من عقل اسیر تحت هو امیر». – ( حکمت ۲۱۱) ایمان مد نظر این مقاله همانا ایمان به توحید حق تعالی است که توأم با اخلاص ، یقین و اقرار درست و صحیح به آن و اقرار درست و یقین به رسالت نبی مکرم او حضرت ختمی مرتب است .یعنی لازم است که عقل با تایید وحی به معاینه بپردازد.

تمام دست یافته های دومنبع «عقل» و«معاینه صحیح» ،مادام که مورد تایید وحی نباشد اعتباری نخواهد داشت».( ملاصدرا،تصحیح محقق داماد مصطفی ۱۳۹۱٫مقدمه مصحح: ۲۷)ملاصدرا درمورد یافته های عقلی مینویسد:هرکس دین اودین انبیاء(ع)نیست[اورا]حکمت نخواهد بود،وآنکس که اورا گامی استوار در معرفت حقایق نیست،از حکما محسوب نخواهد شد.( صدر المتألهین‏،مفاتیح الغیب.۱۰۵۰ .۶۹)»ممکن است نظرات بعضی از روانشناسان را پیرامون ،دین ،ایمان وپدیده های معنوی بارها مرور کرده باشیم که به نظر میرسد مجال آن بیش از این نیست. منتهی اگر بخواهیم به بازگشایی «ایمان» وتاثیر آن در بهداشت روانی بپردازیم لازمست به سوالاتی پاسخ دهیم و آن این است که : آیا نظر یک روانشناس با رویکرد کاملا تجربی یا نظر رفتارشناسان در باره ماهیت«عشق»،«اخلاق»، «هجران» ویا منشاء «شادی» و«اندوه» چیست؟ آیا صرفا به تأثیرات ویا از طریق واکنش ها به اموری چون عشق ،حکمت ،خلاقیت یا هنر می شود پی برد؟آیا هنر از کجا نشات می گیرد؟چرا انسان زیبایی را دوست دارد؟آیا ماهیت موارد یاد شده را میشود با دریافت حسی وتجربه حسی شناخت؟آیا درک مصادیق بالا با پذیرش وایمان به خداوند و نیروی عظیم الهی به راحتی ممکن است؟.

«افلاطون حکیم(۳۴۷ق.م) معتقد بود که شاعر به عنوان هنرمند،موجودی است مقدس و هرگز برای وی امکان ندارد شعری بسراید مگر اینکه به وی الهام شود».(عناصری،جابر ،۱۳۸۰۱۰۷) در قرون نوزده و بیست متفکرانی همچون «امرسون ،کارلایل و ویلیام جیمس معتقد شدندکه ریشه ی آفرینش هنری دردنیای رویاهای انسان قرار دارد. داروین ، مارکس ، نیچه وتولستوی ادعا کردند که نیرویی غیر از ضمیر ناخود آگاه موجب خلاقیت هنری است». (همان) برخی از روانشناسان و روان کاوان به تاثیر خاطرات ایام کودکی در آفرینش هنری توجه خاص کرده اند.از جمله بودلر معتقد است که آثار هنری از منبع فیاض کودکی سرچشمه میگیرند».(همان۱۰۹)به نظر فروید و پیروانش اثر هنری به مثابه رویا،اساطیر و قصه ها ،عقده ی واپس زده ایی که در زوایای ضمیر ناخود آگاه هنرمند پنهان است را به گونه ایی نمادین بیان میکند؛ یعنی موجب تلطیف واعتلای آن می شود».(همان)به نظر میرسد هرچه بشر به زمان متاخرنزدیکتر شده است منشاء هنر بیشتر رنگ وبوی زمینی گرفته است تا توجه به امر آسمانی. نگارنده این سطور منکر تاثیرات عقده های روانی و هیجانات دوره کودکی بر آثار هنری هنرمندان نیست.لیکن همین نگره های طرح شده از حضور ،تجلی و حتی نفوذ امر قدسی درآثار هنرمندان متاخر به شدت کاسته است.چه بسا خداوند در قرآن میگوید پس از توبه ی افراد گناهکار، گناه ایشان را به ثواب تبدیل میکنیم.(فرقان۷۰) یعنی به زعم نگارنده اگرمعاصی به سان عواملی برای دردمندی مومن(تواب) در او به دلیل ایمان حسرت به بار بیاورند الهام بخش هستند. بعضی از هنرمندان مومن و حکیم، صرف داشتن تقوی و دانش را کافی نمیدانند وهنرمند را به (ثمره ی ایمان) «توکل» رهنمون میکنند(حافظ) و حتی هنر را عشق ورزیدن و البته منبع آن را نیز فیض الهی میدانند. به جرات میتوان گفت عطف وتوجه نگاه روانشناسان متاخر به نمودهای زمینی هنر و فقدان ایمان باعث کشفیاتی خورد در عالم هنر شده ولی صراحتا باید اذعان کرد آن آثار آنقدر عمیق و پایدار نیستند که راهگشا و التیام بخش باشند.امیر مومنان علی(ع) پیش تر این هشدار را برای سلامتی انسان یک بعد نگر مطرح کرده است: «سرزمین شما نزدیک به آب و دور از آسمان است، درک و شعورتان کم و حلم بردباری تان سست است. بنا بر این هدف تیر اندازان و لقمه، لقمه ربایان و شکار حمله کنندگان هستید».(صبحی صالح ،خطبه۱۴) انسان مومن میداند که منشاء زیبایی ذات خداوند است.«ایمان بنده ایی درست نباشد جز آن که اعتماد او به آنچه در دست خداست بیشتر از آن باشد که در دست اوست». (قصار۳۱۰)با مواردی که گفته شد و از مطالعه مفاهیم قرآن و نهج‌البلاغه می‌شود گفت که دیدگاه امیرمؤمنان(ع) هم معطوف به نگرشی علمی و هم معطوف به نگرشی فرا علم است.کسانی که پیش‌تر عوارض روانی و تربیتی را ناشی از غلبه شیاطین و ارواح خبیثه می‌پنداشتند چنان راه افراط پیمودند که سر به خرافات گذاردند و نظر و درمانگری‌شان مبتنی بر نوعی احساس و شایدکوری صادرشد. و به عبارتی به زعم خطاشان شاید شیاطین نیز بر استدلال و حکمروایی عقل آنها نیز غلبه کرده است و داوری‌ها برای بیماران شان بر اساس نوعی توهم و تخیل بوده باشد«و به راستى در چیزهایى به آنان امکانات داده بودیم که به شما در آنها [چنان‌] امکاناتى نداده‌ایم، و براى آنان گوش و دیده‌ها و دلهایى [نیرومندتر از شما] قرار داده بودیم، و[لى‌] چون به نشانه‌هاى خدا انکار ورزیدند [نه‌] گوششان و نه دیدگانشان و نه دلهایشان، به هیچ وجه به دردشان نخورد، و آنچه ریشخندش مى‌کردند به سرشان آمد».(ترجمه فولادوند۲۶احقاف). انکار آیات الهی و نظرات انحرافی به فواد و سمع و بصر صدمه میزند و آنها را ناتوان از تشخیص و انجام وظایف میکند. همین نگره‌ها و برخوردهای توام با توهم و تخیل باعث شد تا علم روانشناسی به مسیری راه یابد که ناشی از تجربه و دریافت علمی (به زبان امروزی آن) است.

ویلهم وونت بنیاد های جدیدی را مطرح کرده بودکه روانشناسی را از خرافات دور میکرد. البته پیش تر«در سال ۱۷۹۲ پینل بیماران روانی را در یکی از بیمارستان‌های پاریس از غل و زنجیر رهایی داد و در سال ۱۸۰۱ رساله‌ای درباره بیگانگی روانی نگاشت و بیماری‌های روانی را مانند بیماری‌های جسمی قابل درمان دانسته بود ».( سیروس عظیمی،۱۳۶۶) مسیری علمی که بسیار درست و به جا توسط گروهی از روانشناسان بنیان گذارده شده ولی پس از ایشان بعضی نیز در شناخت روان انسان با همان متد علمی تجربی چنان پیش رفتندکه ویژگی‌هایی انسانی را نیز گویی فراموش کردند تا جاییکه انسان را نوعی حیوان پیشرفته فرض کرده و مصادیق الهی را کلاً منکر شده و در بررسی بعضی از کیفیات روانی انسان مانند، خلاقیت، عشق، زیبایی دوستی بیشتر به تاثیر آنها پرداخته‌اند تا خود آنها.

گاهی ما با کسانی رو به رومی شویم که ملاک آنها خودداری ورزیدن از اخلاقیات و هنجارهاست ،«گویی گمراه کننده ایی هنجارشکن درکنار گوش شان نجوی و سپس در درون ذهن آنها لانه کرده و در سینه ی آنها تخم گذارده و آنها چیزی را نمی بینند مگر آنکه راهنمای بدی و ناهنجاری دیده است و نمی‌شنوند مگر آنچه آن هنجار شکن بخواهد بشنود گویی از شنیدن حقایق و هنجارها کر و کور هستند». (مصداق خطبه۷ ،صبحی صالح) اگر سفارشات قرآن و نهج‌البلاغه برای توسعه ایمان برای ایمن شدن از ورود و حضور همان موجودی است که ما را به دوری از تعادل ساختاری(فطرت) سوق می‌دهد گویی ریسمانی را مصداق افسار قرار داده و ما را به خودداری ورزیدن از تمکین به حق و توحید باز می‌دارد.ما را مستقل وبدون سرپرست می‌خواهد و قصد دارد تا در ذهن و درون خویش برای خود، واحد شده و درحقیقت آدمی را به کثرتی بدون وحدت دعوت می‌کند. نام« شیطان از واژه‌ی شطن به معنای ریسمان و خودداری ورزیدن است و چون ابلیس از تمکین حق بدلیل غرور و تعصب بر جنس خود، خودداری ورزید نامش را شیطان نامیدند».( مصطفوی، حسن،۱۳۷۴ ج۶،ص۶۰)علی(ع) در نهج‌البلاغه اشاره می‌کند «ابلیس پیشوای متعصبین و سرسلسله متکبران است او کسی است که اساس عصبیت را آغاز کرده است».(خطبه ۱۹۲)

اگر توجه ما صرفاً معطوف به بدن باشد و صاحب بدن و معنی بدن را نادیده بگیریم خطاست. کمااینکه علی(ع) می‌فرماید: «مثل روح در بدن همانا مثل معنی در لفظ است». (نمازی شاهرودی، علی:۴ /۲۱۷). البته سمع وبصر انسان(ونه چشم وگوش حسی)، نیز بسته به شرایط و عوامل در ذهن و فکر وقایع و حقایقی را دریافت میکنند که بروز آن دریافت ها در رفتارها و چنانچه در جزییات بررسی شود ممکن است بر فعل و انفعالات شیمیایی مغز و بدن نیز قابل رویت باشند.چنانچه عکس آن نیز گاهی مصداق دارد.

در رویکرد های روانشناسی و مشاوره روش های گوناگون مطرح است و ممکن است مشاور دانا از چند منظر به مراجع بنگرد .منتهی غیراز این بینایی لازم است تا او به سبب ایمان وتقوای الهی با اشفاق به مراجع بنگرد . «اشفاق» امری است که دربین مومنین و اهل بهشت جاری است. «اشفاق به گفته راغب به معناى عنایت آمیخته با ترس است ، چون شخص مشفق هم مشفق علیه خود را دوست مى دارد و هم بیمناک خطرى است که برایش پیش ‌ مى آید» (طباطبائی، سیدمحمدحسین ،ترجمه :موسوی،محمدباقر ،ج۱۵، ص۵۴)إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَهِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ ﴿۵٧مومنون )وقتی از اهل بهشت پرسیده میشود چگونه جزو بهشتیان شدید در پاسخ میگویند:«ما در دنیا نسبت به خانواده خود اشفاق داشتیم، هم آنان را دوست مى داشتیم و به سعادت و نجاتشان از مهالک و ضلالت ها عنایت داشتیم، و هم از این کـه مـبـادا گـرفـتـار مهالک شوند مى ترسیدیم، و به همین منظور به بهترین وجهى با آنان معاشرت مى کردیم، و نصیحت و دعوت به سوى حق را از ایشان دریغ نمى داشتیم». (همان)بدون شک «ناشنیده گرفتن پند مشاور دانایی که باتجربه است والبته اشفاق داردثمره ایی جز حسرت وعاقبتی جزپشیمانی ندارد». واین سخن گرانبار از علی(ع) است. «فَإِنَّ مَعْصِیَهَ النَّاصِحِ الشَّفِیقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَهَ وَ تُعْقِبُ النَّدَامَهَ». (خطبه ۳۵)حتی زمانی که امانت الهی بر کوهها وآسمان وزمین نازل شد وآنها(به دلیل ناتوانی تحمل این بار) از پذیرفتنش ابا کردند اشفاق نیز در بطونشان حاصل بود (تفسیر نمونه جلد هفدهم ۴٧٩)-ترسی توام بااحترام و محبت-« فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ».(سوره الأحزاب۶۸)

روانشناسی مبتنی بر قرآن و سخنان علی(ع)همان روانشناسی حکیمانه است که ازایمان وتقوا سرچشمه میگیرد، تقوا هر کسی را به فطرت سوق میدهد،دستورات فطری قرآن وکتب(تحریف نشده)آسمانی نیز برای کنترل هیجانات، مارا دعوت به حق و عقل میکنند،««ایمان» و«عمل صالح» دو بال پرواز انسان با تقواست که محافظی قوی دربرابر چیرگی زمان است. چه بسا انسان محدود به«حس» و فارغ از عقل وایمان دچار زیان و خسران ناشی از طی زمان خواهد بود. و بی شک انسان مومن و صالح به «حق» گراییده «صبر» پیشه میکند ».(مصداق سوره والعصر)،ایمان و تقوا «اشفاق» می آورد،روانشناس شفیق همچون دیگر متخصصان با ایمان و تقوا از سه منظر سمع و بصر و فواد به ابژه، سوژه و مراجع خویش مینگرد.

از منظری سمع و بصر معیارهای اساسی تجربه(حسی) ودریافتهای آزمایشگاهی هستند به این معنی که مشاهدات اولیه برای فرد اعم از دانشمند و غیر دانشمند آغاز دریافت خبر و علم است و از جهتی نیز اصیل و قابل تعمیم هستند. و از منظری سمع و بصر باب علم و عقل هستند. و استدلالات دانشمند چه در آزمایشگاه و چه در عقل مستند به دریافت آنها و مستدل به محاسبه‌ی آنها هستند. یعنی به عبارتی سمع و بصر به ‌سان چشم و گوش حس کننده و تجربه کننده آن چیزی هستند که اکنون مشاهده می شود و اگر تعمق صورت گیرد فراتر شده و بینایی و شنوایی ما را به علائل معطوف می کند. همیشه آنچه می بینیم و می شنویم از صحت برخوردار نیست و یا ملاک قضاوت درست و دقیق نیستند. برای همین مراقبه‌ی چشم و گوش لازمه اساسی ابراز نظر است. تقوا مبنای مراقبات سمع و بصر است. تقوا انسان را رهنمون به ایمان می کند و ایمان چشم و گوش ما را به جهانی فراتر متصل می کند که به آن «فؤاد» می گویند. این فؤاد هر کسی را با امر وجدان بیشتر آشنا می کند و وجدان مدام امر به حق می کند اصولاً خود واژه‌ «وجدان» (نه به عنوان امراخلاقی) به معنای بی پرده درک «وجود» کردن است- درک وجود حق با وجدان میسر است و همه از آن بهره دارند و از «مقولات اولیه» است که نمی‌شود آنرا دگرگون کرد ولی به سبب عدم مراقبه و قرار گرفتن در شرایط فساد (فسق) بین انسان و وجدان حجاب ایجاد می کند.

اگر به استدلال علمی و به برهان نظر بیفکنیم وقتی پدیده‌ایی را در نور کامل می‌توانیم نظاره کنیم موقعیت و موجودیت آن پدیده برای ما روشن است و به عبارتی برای ما مبرهن و آشکار است ولی اگر نور برهد یا برود یا به دلیلی نباشد باید با نور عقل اما از طریق وهم به پدیده بنگریم. یعنی آن را لمس کرده یا بشنویم و از طریق محاسبه آنچه لمس کرده و شنیده‌ایم، مجهول را تصور ومورد بررسی قرار دهیم. البته اینجا دیدن قیاسی و مثالی برای بصیرت بود. چه بسا سمیع بودن خداوند همانند بصیر بودن آن است. کما اینکه پزشک حاذق از شنیدن یا لمس ضربان گویی وضعیت درونی بیمار را می‌بیند. علی(ع) در دعای مطالعه می‌فرماید: « خدایا مرا بیرون آور از تاریکى‌هاى وهم ». یعنی از ظلماتی که متمسک و متوسل به وهم و اوهام باشم مرا خارج کن چه ‌بسا وهم هم ابزاری بر درک و دریافت است ولی ناقص است و سپس می‌فرماید: « و به نور فهم گرامى‌ام بدار » – آدمی وقتی به نور فهم می‌رسد نگاه دوبین خویش را مداوا کرده و از «من» و «تو» دیدن فارغ شده و به درک«ما» میرسد؛ برای همین در ادامه‌ی دعا می‌فرماید: «اللهم افتح علینا ابواب رحمتک وانشر علینا خزائن علومک» «خدایا درهاى رحمتت را به روى «ما» بگشا، و خزانه‌هاى علومت را بر «ما» باز کن به مهربانى‌ات اى مهربان‌ترین مهربانان».( قمی،شیخ عباس، انصاریان، حسین،۱۳۸۶،۱۰۸۸)

نتیجه:

ممکن است مشاور از علم خویش یا تجربه خویش و گاه کشف و خلاقیت خویش به مراجع خود پیشنهاد و نظراتی ارائه کند کما اینکه وجود رویکردهای متعدد در روانشناسی گویای این امر است که انسان مجموعه‌ایی عظیم از مفاهیم رونده [در طی زمان] است- وجه تسمیه روان نیز از آن منشعب است- اما اگر مشاور با هر رویکردی اعم از فرمولهای تجربه شده، اعم از قیاس‌ها علمی و عقلی و شناختی به مراجع بنگرد ولی رابطه‌اش با وجدان به معنای اساسی وجدان برقرار باشد نظرش اکثرا مبتنی بر صحت خواهد بود. چه‌ بسا مبنای وجدان بخاطر وجود تقوا و ایمان ظهور یافته است. حال اگر مشاور یا روانشناسی احساس کند آنقدر تزکیه و ریاضت نفس ندارد که به پیام‌های وجدان (حقیقی) یعنی همان فؤاد خویش توجه کند می تواند از مصادیق علمی و نظری تقوا با ایجاد تذکر در کنار رویکرد علمی‌اش به مراجع بنگرد. به‌طورمثال اگر مراجعی دچار تعارضات روانی است و از قضا رباخواری هم می‌کند. مشاور نباید با فرض بی‌تأثیر بودن رفتار و عملکرد او به ارائه مشاوره و نظر به او بپردازد. یا اگر مراجعی خیانت پیشه به همسر به همراه شریک جنسی (غیر همسر) به مشاور مراجعه کرد مشاور با در نظر گرفتن اینکه او رابطه‌ی خارج از تقوا برقرار کرده، باید ابراز نظر و حتی قضاوت و ابراز مشاوره، منوط بر ترک فسق و جبران آن باشد. (مگر آنکه در شرایطی محرز شود مراجع بیمار یست که ممکن است خطر آفرین باشد و از طرق دیگر پزشکی و گاه قضایی لازم به مدیریت او باشد.)

اگر مراجعی در همان گام اول با ارائه مطالب یکطرفه بخواهد بنیادهای خانواده را با کمک نظر مشاور در هم بکوبد مشاور با اشفاق به مراجع خویش فکر کند برادر یا خواهر و فرزندان خودش در معرض خطر هستند.

بدون شک مشفق ترین افراد پیامبرگرامی(ص) وائمه طاهرین(ع) هستند که به دلیل برداشتن حجابهای نفسانی بی پرده حقایق را در وجدانیات خویش درک و مس میکنند و ما را به حق الهی که با طبیعت و با فطرت سازگار است آشنا میکنند. نگاه آنان همانا نگاه «معروف» است و به واسطه همان ما را بدان امر میکنند. این رویکرد فراتر از «محسوس» و «معقول» است./پایان

مراجع

]۱ [قرآن کریم. فولادوند، محمد مهدی، ترجمه قرآن کریم، چاپ اول، ۱۳۷۳، انتشارات دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.

[۲] سید رضى،۴۰۰،مصحح صبحى صالح ، نهج‏البلاغه(صبحى‏صالح).موسسه دار الهجره،قم .

[۳] ابن بابویه، محمد بن علی. ذهنی تهرانی، محمد جواد. ١٣٨٠ . علل الشرائع. قم. ناشر:مومنین.

[۴]برونو،فرانک،ترجمه:طاهری فرزانه،یاسائی،مهشید،فرهنگ۱۳۷۳، توصیفی اصطلاحات روانشناسی،تهران،طرح نو.

[۵] حجتی،سید محمدباقر،(۱۳۶۰)روانشناسی از دید گاه غزالی و دانشمندان اسلامی.

[۶] راغب اصفهانی، حسین بن محمد،ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن [منبع الکترونیکی] خسروی‌ حسینی، ‌غلامرضا ،موسسه

تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع).

[۷] زمخشری، محمود بن عمر، مهنا، عبد الامیر،۵۳۸٫ربیع الأبرار و نصوص الأخبار، ناشر:موسسه الاعلمی للمطبوعات، محل نشر:بیروت.

[۸] دشتی، محمد،۱۳۸۹ ،ترجمه نهج البلاغه،چاپ دهم،پیام عدالت،تهران.

[۹] سجادی ،جعفر،۱۳۷۹ فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا،تهران، انتشارات سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد.

[۱۰] سیروس عظیمی۱۳۶۶،اص‍ول‌ روان‍ش‍ن‍اسی ع‍م‍ومی، دهخدا،تهران،.

[۱۱] شعاری‌نژاد، علی‌اکبر. ۱۳۷۰ فرهنگ علوم رفتاری. انتشارات امیر کبیر – چاپ دوم.

[۱۲] شیخ صدوق ، تقدیم: سید محمّد صادق بحر العلوم،۱۳۸۶ ق ،علل الشرائع، ناشرکتاب خانه حیدریه، نجف اشرف، /.

[۱۳]ص‍درال‍دین ‍ شیرازی‌ ، م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ اب‍راه‍ی‍م‌، ۹۷۹-۱۰۵۰ق‌ محمد خواجوی،۱۳۶۵٫ مفاتیح الغیب. انتشارات مولی، تهران.

[۱۴]ص‍درال‍دین ‍ شیرازی‌ ،م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ اب‍راه‍ی‍م‌، ۹۷۹-۱۰۵۰ق، محقق داماد،سید مصطفی،۱۳۹۱،شواهد الربوبیه.حکمت اسلامی صدرا،تهران.

[۱۵] طباطبایی،محمدحسین،مترجم:موسوی،محمد باقر۱۳۷۴،تفسیرالمیزان،دفترانتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ، قم.

[۱۶] طباطبایی محمد حسین۱۳۷۰٫طریق عرفان. .انتشارات کتابسرای اشراق. قم.

[۱۷] عناصری ،جابر،۱۳۸۰مردم شناسی وروانشناسی هنری، ،انتشارات رشد. تهران.

[۱۸] قمی،شیخ عباس، انصاریان، حسین،۱۳۸۶، مفاتیح الجنان،دارالعرفان،قم.

[۱۹] کلینی، محمد بن یعقوب ،مصطفوی، جواد. ١٣۶٩اصول کافی . تهران.کتابفروشی علمیه اسلامیه.

[۲۰] مجلسی،محمدباقر .۱۰۷۷بحار الانوار.

[۲۱] مصطفوی، حسن ،۱۳۷۴ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ،ناشر:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران.

[۲۲] مکارم شیرازی،ناصر،۱۳۸۷تفسیرنمونه،جلدهفدهم،دار الکتب الاسلامیه،تهران.

[۲۳] موسوی بجنوردی،کاظم،۱۳۸۱،دائره المعارف بزرگ اسلامی،انتشارات وزارت فرهنگ وارشاداسلامی،تهران.

[۲۴]نمازی شاهرودی، علی،نمازی شاهرودی، حسن بن علی،مستدرک سفینه البحار.۱۳۶۱،قم،موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم.

[۲۵] یونگ،کارل گوستاو۱۳۸۲ انسان امروزی در جست‌وجوی روح خود. ترجمه فریدون فرامرزی و لیلا فرامرزی. مشهد: به نشر..آذر عادل

[۱]http://plato.stanford.edu/entries/behaviorism / Graham, George, “Behaviorism” First published Fri May 26, 2000; substantive revision Tue Jul 27, 2010

نویسندگان: دکتر احمدرضا آذربایجانی و دکترسیدمحمدمیردامادی