مدیریت اقتصاد امروز به جای آنکه در دستان حکیم، عاقل و عالم با وجدان باشد به دست سود پردازان، سوداگران و بانک ها سپرده شده تا اسباب انفجار و انهدام را با توان بالا مهیا کنند.

نگارنده به دلیل رویکرد علمی و تخصصی خود یعنی علوم تربیتی هر معضلی را بسته و وابسته به تعلیم و تربیت می داند. مقوله ی اقتصاد که در آن مدام شاهد التهاب و تورم هستیم و امنیت، آرام و قراری را تجربه نمی کند نیز برآمده از ناتوانی یا نا کارآمدی نظام تعلیم و تربیت نسبت به آن است.
مارکسیست ها معتقد بوده اند که همه ی امور به اقتصاد وابسته هستند؛ این در حالی است که در اندیشه های اسلامی خصوصا شیعی، همه ی امور وابسته و همبسته به رعایت حدود شرعی، مدیریت عقلانی و الهی توسط ولی الهی بوده است. آنقدر این موضوع جدی و اساسی بوده که توسط بعضی از علماء در زمان غیبت امام عصر پیشنهاد شده که این امر توسط ولی فقیه تداوم داشته باشد. به زبان ساده بر خلاف نظر مارکسیست ها که همه چیز را تحت مدیریت اقتصاد می دانستند، علماء شیعی معتقد بوده اند که ائمه معصومین (ع) – که برای ما مصادیق آگاهی و فرهنگ هستند – امور را مدیریت کرده و همه چیز تحت مدیریت فرهنگی برآمده از وجدان الهی باید اداره شود. ینکه برای تاجران، بازرگانان و تولیدکنندگان سهم های الهی و شرعی از درآمدشان برای امام یا برای جامعه – البته تحت مدیریت عقل و شرع – تعیین شده است، برای مدیریت فرهنگ بر اقتصاد بوده است، به زبان ساده تر قرار بوده که سرکشی سرمایه توسط عقل و آگاهی کنترل شود و مهار آن در دستان امری فراتر قرار گیرد که لزوما اخلاقی و فرهنگی است. در این نظام قرار است اخلاق اصیل و در مقابل سرمایه طفیلی و تحت سیطره ی اخلاق باشد.
مارکس پیش بینی می کرد که بین کارگران و سرمایه داران جنگی خونین درخواهد گرفت. اینکه فیلسوفی چنین ابراز نظر کند به لوازم و ضروریات منطقی وابسته است. در اصل او اینگونه ارزیابی کرده بود که قدرت – که الان در اختیار سرمایه است – به شکلی نیست که کسی طالب تقسیم آن باشد و سرمایه دار به هر نحو از در اختیار گرفتن تعلیم و تربیت گرفته تا رسانه ها، تحلیلگران و نخبگان، تلاش خواهد کرد تا کارگر را تحت بهره کشی و سیطره ی خود قرار داده و عدم موازنه را به هر قیمتی فراهم کند. سرمایه داران ممکن است نویسندگان و مبلغانی را استخدام کنند تا غیر سرمایه داران یعنی کارگران را قانع کنند که فرودست زاده شده و باید به فقر خویش افتخار کنند. حتی در دانشگاه ها عناوین پژوهشی را انتخاب کنند که جامعه شناسی و روانشناختی کارگران را به سرمایه داران به عنوان موجودات برتر بیاموزد و یا فرا دستی را برای خود و فرودستی را برای کارگران به شیرینی و لطافت توجیه کند.
در چنین شرایطی که سرمایه دار حاضر نیست نه گفتگو کند، نه حاکمیت امری مثل شرع یا عقل را بپذیرد تا قدرت بلامنازع و فزاینده خود را تقسیم کند، چاره ای جز جنگ و خونریزی نخواهد بود. ممکن است بعضی فکر کنند که دوره این پیش بینی استدلالی مارکس گذشته و در انقلاب های کارگری و بلشویکی که در جهان از جمله در چین و شوروی سابق و مکان های دیگر جهان اتفاق افتاده مصداق نهایی و مُهر پایانی بر این ادعا بوده است.
اگر سوال کنیم که چه کسی این دعوا را بین کارگر و سرمایه دار مدیریت می کند، ممکن است بعضی بگویند «فقر»، برخی بگویند «اراده ی کارگران برای سرمایه دار شدن» و گروهی هم بگویند «عدالت». واقعیت آن است که مدیریت پیدا و نهان این دعوا از جریانی نقاد سرچشمه می گیرد که اخلاق حاکم را به هر صورت دون شأن (پایین تر از خود) و منزلت خویش می بینند. به زبان ساده تر مدیر پنهان این دعوا «فرهنگ» است، شاید از همین رو باشد که نومارکسیست ها نظر خود را تصحیح کرده و گفتند غیر از اقتصاد، فرهنگ هم تعیین کننده است. بر خلاف برداشت های اولین پیروان مارکس، آنچه امروز معلوم است آن است که او، مخالف «سرمایه گذاری» نبود، بلکه مخالف جریانی تمامیت خواه از جنس پول و سرمایه بوده است. حالا دوران کارگران غمگینی که باید صبح زود با لباس های کهنه و مندرس خود با ظرف غذای حاوی سوپ سبزیجات پر آب و یک برش نان با چهره ای فسرده با بوق بلند کارخانه وارد محل کار شوند و تا تاریکی شب به خانه برگردند گذشته است.
اینکه یک مدیر مدرسه غیر انتفاعی یک خانه را که اجاره معمولش در ماه بیش از بیست، سی میلیون تومان نیست را به سه تا چهار برابر قیمت از مالک زرگر و صاحب چندین پاساژ اجاره کند و هرسال اضطراب داشته باشد تا او در قرار داد بعدی، با او کنار بیاید و صرفا اندکی بیشتر از تورم اجاره را اضافه نکند یا صرفا مالیات بر اجاره ی مالک را تقبل کند، همان نظام سرمایه دار و کارگر است، منتهی ممکن است اینجا کارگر یک پزشک، کارشناس ارشد یا هر متخصص و تکنیسین یا مدیر موسسه و سازمان غیر دولتی دیگری باشد. اگر خواهر و برادری در روز تقسیم سهم الارث خود در یک اقتصاد فاسد، معامله کنند و یکی از آنها روز بعد آنچه خریده ارزش اش دو تا سه برابر و آنکه سهم اش را فروخته ارزشش به نصف تنزل پیدا کرده باشد همان جریانی را رقم زده که مارکس در آن نزاع و جنگ را قطعی فرض کرده بود.
در هر نظام اقتصادی که اساس آن عدالت چه زمینی و چه آسمانی نباشد، فساد رخنه کرده و دیر نباشد که به همان پیش بینی مارکس گرفتار شود. وقتی کسی باور نداشته باشد که تورم و التهاب فرو نشست ندارد، یعنی ربا و احتکار در آن جامعه اصالت و ارزش پیدا کرده است و بدون شک مهربانی و دوستی اقشار جامعه از بین خواهد رفت، چه اسلامی باشد چه نباشد. در چنین نظام هایی، موضوعاتی برای پژوهش در دانشگاه ها مورد توجه استادان راهنما قرار خواهند گرفت که بتوانند ارزش اموال، املاک و سرمایه های آنها را بالا ببرند، سیاست گذاران قوانینی را تبیین و تصویب میکنند که متضمن سرمایه های آنان باشد، دینداران احکامی را که راه تقویت سرمایه داری است و نه سرمایه گذاری سالم را جستجو کرده و معرفی میکنند. «در چنین فضایی آنقدر شکنندگی به وجود میاید که چاره ای جز جنگ و خونریزی نخواهد بود.»
«ربا» هم در متون ادیان توحیدی، هم در استدلالات و براهین عقلی و هم در مطالعات علمی خطرناک و مذموم دانسته شده است، ولی در زمانه ی حاضر در میان هر سه منبع شناختی مذکور سکوتی مرگبار و گاه جهت دار توسط دارندگان آن برای جامعه ای مبتنی بر سیطره ی مال و پول تدارک دیده شده است که دیری نپاید این افسارگسیختگی به نابودی از درون منجر شود و کسی نتواند آنرا مدیریت کند.
تورمی که با تدبیر علماء و دانشمندان جامعه فقط باعث فربهی بعضی شود و فقط صعود بشناسد یا اقتصادی که فقط سود را متصور شود و جایگاهی برای نشست و زیان نگذارد و از دیگر سو بعضی از بافت ها و اعضاء را بسوزاند و لاغر کند و حمایتی حقیقی از ایشان نکند مصداق بارز ربا و ربا خواری است. مدیریت این چنینی به جای آنکه در دستان حکیم، عاقل و عالم با وجدان باشد به دست سودپردازان، سودا گران و بانک ها سپرده شده تا اسباب انفجار و انهدام را با توان بالا مهیا کنند.

فرهنگ اقتصادی و اقتصاد بی فرهنگ

دکتر احمدرضا آذربایجانی