ای کاش به جای شهر و دیار در فکر و اندیشه های ما لرزه بیاید
خواندن این متون در شرایط بلا و غیر بلا پیشنهاد میشود.
شاید آلودگی هوا، زلزله و نا مهربانی به سرعت کسی را نکشد، ولی “ترس” حتما و در دم می تواند ما را به کشتن دهد.
به لطف الهی با آنکه ما حقِ طبیعت را ادا نکرده ایم ولی طبیعت در حقِ ما بزرگواری داشته است. همین که با تکان هایی ما را به خود وا داشته نمی تواند جز عنایت الهی چیزی باشد. به نظر کارشناسان، استخراج بی رویه ی اکثر آبهای زیر زمینی برای ساخت و سازهایی که تازه در آن وجدان مان را درحقِ خود نا دیده گرفته ایم بدون آنکه سهم خود طبیعتِ بخشنده را در نظر بگیریم، یکی از دلایل جدی زلزله های کوبنده خصوصا در آینده خواهد بود.
در این اثنا عده ایی بدون هیچ دلیل روایی، عقلی، علمی و حتی عرفانی پیشنهاد میکنند تا با ذکر بعضی آیات بر زمین به او بگوییم از روند طبیعی خودت دست بردار، در حالی که اگر طبیعت می توانست دستش را بر مغز و قلب ما میگذاشت وذکر می کرد (میگفت): ای شهروند ، حق خودت، حق خانواده ات و حق هم وطن ات و حق طبیعت را آلوده و ضایع نکن تا ببینی که رام توام.
عده ایی با آنکه مومن واقعی نبوده اند به خدا معترض اند که چرا این طبیعت دست از سر ما برنمی دارد؟!.
عده ایی دیگرکه در بین آنها متشرع هم دیده می شود، میگویند: این مسئله مربوط به طبیعت است و به خدا کاری ندارد.
هم در بین مشرکان دوره جاهلیت و هم در بین بعضی از فلاسفه این قول هست که خدا عالَم را آفریده ولی علم به جزییات ندارد. همین دیدگاه الان این سخن را مدام به زبان میاورد که باید به علوم تجربی و حس پناه برد و از سپردن امور به خدا باید عبور کرد.(فارغ از اینکه سپردن به چه معنا است و چه کسی می تواند این واسپاری را انجام دهد)
نکته ی مهم آن است که پذیرش مورد بالا با درک توحید اصلا سازگار نیست. در مبحث توحید این امر واجب و ضروری است که خدا در همه ی امور حاضر و ناظر است و امکان فراری از حکومت الهی اش نیست.
با ذکر مورد فوق این مسئله طرح میشود که آیا پیرامون زلزله و یا حوادث و بلایای طبیعی باید ترسید؟، آیا باید غریزی عمل کنیم؟آیا باید احتیاط کرد یا به خدا پناه برد؟، مکانیسم پناهندگی به خدای یکتا چگونه است؟ در امور مان محاسبه بکنیم یا کلا به خدا واگذار کنیم؟ ؟آیا این بلایا مستقیما و به درخواست الهی است؟ چرا؟ مگر چه کرده ایم؟ چگونه از خداوند بخواهیم تا از این مصایب جلوگیری کند؟ آیا خداوند تا مدت معلومی به ما وقت داده و با توجه به اینکه به خودمان عقل داده انتظار دارد از آن در راستای مدیریت اوضاع بهره ببریم؟ کتب مقدس و یا اولیاء الهی چه میگویند؟ آیا با عقل و علم امروزی و نگاه تجربی امروز سازگار است؟ پیامبران به خیلی ها این انذار را دادند که به دلیل عدم اطاعت از رسول الهی بلا میاید و در همان زمان هم آمد ولی همان پیامبران در بعضی جهات انذارشان صورت عمل پیدا نکرد و دلیل آنرا مهربانی، گذشت و دوستی مردم به یکدیگرپس از خبر بلا برشمرده اند، آیا اگر ما مهربانی را آغاز کنیم بلا ها از شهر و دیار ما میروند؟
خداوند در قران میگوید: هرکس هدایت مرا پیروی کند نه دچاراندوه و نه درگیر ترس خواهد شد.
ترس برادر مرگ است. اگر به خدا ایمان داریم باید بدانیم که او ناظر ماست. در نظر داشته باشید کشته شدگان بلایا به دو دلیل جدی مقهور آسیب ها شده اند:
۱٫ ترس
۲٫ غافلگیری بدلیل بی خبری و غفلت.
در نظر داشته باشیم انسانِ ترسو صرفا غریزی عمل میکند و اگر پیش تر غریزه خود را در این زمینه تقویت کرده بود امکان مفید بودنِ «غریزی عمل کردن» در این شرایط برای او زیاد بود. در حالیکه بهره گیریِ غریزی در حالیکه پیش تر با طبیعت قهر کرده ایم عاقلانه نیست. ترس در این شرایط ما را به جای فرار از مخاطره تازه به طرفِ آن سوق میدهد. نکته دیگر اینکه هوشیاری و تقویتِ حس ها از خبرگیری وسواس گونه از رسانه ها واجب تر است. اگر تکان زلزله در آغاز جدی باشد بر آمدن صدای آژیر دزد گیرهای اتومبیل در دم، ما را باید هوشیار کند، هرچند کسانی که حس های شنیداری و لامسه خود را تقویت کرده باشند زودتر مسئله را میفهمند.
اکثر کسانی که با ترس و واهمه ی شدید به دنبال امنیت در شرایط بلا هستند، بیشتر خود را به مهلکه نزدیک کرده اند. شاید در خبرها شنیده باشید که شخصی با تکان ساده وکم ساختمان از ترس چنان از پنچره و طبقه اول گریخته که دست و پای او شکسته است و چه بسا ممکن بود که مرگ مغزی شود. در تلفاتِ زلزله ها، اکثر کشته شوندگان جوانان بوده اند و کمترین تلفات در اطفال و سالمندان بوده است. اطفال، رابطه شان با طبیعت هنوز به خوبی بر قرار است و در شرایط خطر با غریزه ی آموزش ندیده و سالم در شرایط امن تری قرار میگیرند و صرفا آنها از امر واقعی می ترسند، حتی اگر پس از مدتی گریه کردن، پاسخی برای کمک پیدا نکنند به صورت طبیعی ساکت میمانند تا انرژی آنها هدر نرود. سالمندان نیزبه دلیل تجربه و شاید پیوند با واقعیت طبیعی و یا اعتماد بیشتر به فرا طبیعت از حرکت زیاد و هدر رفت انرژی در زیر آوار خود داری کرده و زنده مانده اند. در عین حال سالمندان به خاطر خواب سبک تر اکثرا توانسته اند به موقع از مهلکه بگریزند. در نظر داشته باشیم که ترس از قُوه ی «وهم» میاید و لطف الهی است ولی لازم است آنرا عقلانی کنیم. به ترس عقلانی شده، «احتیاط» میگوییم. احتیاط امنیت بخش است و کمک میکند تا خطرات کاهش یابند.
نکته دوم که پس از کنترل ترس و عقلانی کردن آن اهمیت دارد آن است که «هوشیاری» را از هر حیث تقویت کنیم. مطالعات نشان میدهد پس از ترس ، بیشترین تلفات بلایا به دلیل «غفلت»، «خواب الودگی»، «تنبلی» و «بی تفاوتی» صورت گرفته است. وقتی لرزه و تکان میاید، میخواهد ما را هوشیار تر کند. عقل میگوید پیش تر باید خانه مان را بهتر بشناسیم، کجایِ آن امن تر و کجا، نا امن است. پیش تر یک مانور ذهنی ایجاد کنید و با دقت همه ی امکانات را بررسی کنیم تا ذهن ما آماده ی مراقبت باشد. از خودمان سوال کنیم که کجای ساختمان امکان دارد زودتر خراب شود و کجا دیرتر؟ بپرسیم که چه امکاناتی راباید برای یک مراقبت چند روزه در شرایط دشوار در صورت به تله افتادن باید ذخیره کرده و در کجا و چگونه دم دست باشد؟ حتما با دانایان و یا کسانی که با موارد ساختمان و مراقبت آشنا هستند مشورت کنیم. گاهی اوقات فرار و بیرون رفتن از خانه به مراتب خطرناک تر است.
اگر زلزله آمد باید تمام حس ها را به دعوت بگیریم و اطراف مان را خوب حس کنیم. اگر صدایی و یا بویی و یا ارتعاشی ما را به نگرانی انداخت سریعا یک حسِّ دیگر مثل چشم را به آن سو، متمایل کنیم و فرار ما از هر نقطه ایی به نقطه ی دیگر باید با عقل وانتخاب باشد. ترشح کورتیزول در چنین شرایطی برای تمرکز بیشتر است نه برای غریزی صرف عمل کردن . برای همین اول به خود اطمینان بدهید که خداوند به شما عقل و لیاقت زنده ماندن داده و سپس از حس و اطلاعات و اگر نشد ازغریزه ولی با انتخاب عقلانی استفاده کنیم.
نکته مهم بعدی:
زلزله امکانی طبیعی است، ما انسان ها هم دو «وجه» داریم. وجهی از ما «طبیعی» است و وجهی از ما «فراطبیعی» است. وجهِ طبیعی ما درست مثل خود زمینِ و آنچه روی آن است، محتاج مراقبت های طبیعی است و وجه فرا طبیعی ما مثل عقل، هنر و معنویت نیز به شرط صحت با طبیعت دوست اند و رابطه شان با عالَم الهی، آنقدر هست که خداوند از آن طریق با انسان سخن میگوید. خداوند قوانین خویش را از علم خویش صادر کرده و از همان سو حیات ادامه دارد. مرگ به معنای «نیستی» وجود ندارد و مرگ خصوصا در انسان به معنای سفر به مراتب بالاتر و یا پست تر است، بستگی دارد که آدمی، کدام را انتخاب بکند و برایش بکوشد. زلزله ها غیر از تنفس زمین برای جلو گیری بلایای سهمگین تر. امکانی برای خودشناسی انسان است که خودش را فقط در حد یک بدن فرض نکند و شکنندگی انتخابش را مشاهده کند. در این حوادث انسان، بی چیزیِ خودش را مشاهده میکند و در وقت فرار از مهلکه درست هنگامی که باید تصمیم بگیرد چه با خود ببرد به ارزیابی خودش در حیات دنیا می پردازد. بعضی از همکارانم اشاره میکنند بخش قابل توجهی از مراجعین آنها خصوصا نوجوان و جوان که در معرض خودکشی بوده اند با دو شب در بیرون منزل ماندن و درک شرایط جدید امید به زندگی در آنها جریان یافته و نظرشان از آسیب به خود برگشته است. طبیعت همیشه دوست انسان بوده گویی به او اینگونه ماموریت داده شده است.
حضرت نوح وقتی مردم خود که انذار او را گوش نمی کردند نفرین کرد، این نفرین او منجر به طوفانی شد که خانواده ی خودش را نیز بی نصیب نگذاشت، عجیب تر آنکه خودش هم در شرایطِ طوفانِ سهمگین، وقت بود که کشتی اش در هم کوبیده شود و وقتی به خداوند گفت که چرا من؟ خداوند به او آموخت که قوانین اش برای او ارجمند است و چگونه طوفانی درختان و خانه های محکم را غرق کند ولی کشتیِ سستِ لغزنده را در هم نکوبد. خدا به او گفت مرا صدا بزن تا تو را در مسیری بیندازم که بر اساس قوانینی که از علم خویش آفریده ام از گزند بلای طبیعی در امان بمانی. دعا این بود: خدایا به خاطر آنکه مرا از مردمی که ذهن و فکرشان تاریک بود و ستم میکردند نجات دادی صمیمانه متشکرم، پروردگارِ من و این طبیعت، مرا به جایگاه امن و سالمی ببر که در آن خیر و برکت و سلامتی باشد! چون تو بهترین جای ها را میدانی، می شناسی وجای دهنده در آن هستی.
با مقدمه ی بالا این نکته ی پایانی را عرض کنم که: خداوند به همه ی عالم و جزییات آن علم و احاطه دارد و به ما انسان ها با توجه به اینکه عقل داده، در عالم ماده و طبیعت اختیار داده تا در این سفر معرفت و آگاهی خویش را افزون کنیم و نقش محبت اش باشیم. منتهی بعضی اسیر این زندان و جذابیت هایش شده و به جای محبت او اموری را انتخاب میکنند که در زمان زلزله و یا بلایا ممکن است بفهمند که اصیل نبوده است. مرگ ما هم به اراده ی خدا و در علم اوست. منتهی انسان به دلیل اختیار گاهی بدون توشه و در مراتب بالا وخاص با معرفت کامل دستور به مرگ خویش و توقف حیاتش در دنیا میدهد. اگر توقف در دنیا، باعث شود در عالم بهتری به سفر و تجلی برسد که زهی سعادت ولی فاجعه آنجاست که اکثرا توقف در دنیا سفر به مراتب پایین تر است خصوصا اگر با ترس توام باشد.
پس اگر بلا آمد:
اول نباید ترسید و به خدای یکتا باید توکل کرد، یعنی راضی بود به آنچه او داده. از اموری که به ما قبل از بلا داده، میل به سلامت و کسب خوبی ها است، از امور دیگر حس های شناخت و عقل درک کننده است. باید در حین رسیدن حوادث ازاین نعمات استفاده کرد.
دوم، باید هوشیار بود و همان طور که جسمِ ما در طبیعت با استفاده از حس هایِ خوب از خودش مراقبت میکند و ولایت عقل و درایت ما را میپذیرد و به دنبال شرایط امن و فرار به موقع از حوادث آنی است، در قلب اش با خدا صادقانه و فرو تنانه بگوید(نه انگونه که متولیان بتها به خدایان شان دستور میداده اند):از اینکه تا کنون به من حیات دادی متشکرم، ای خدا اگر قرار بر رفتن من است، مرا به جایگاهی بهتر ببر ولی اگر قرار بر ماندن است تنم را سلامت دوست دارم همان گونه که خانواده ام را دوست دارم پس من و خانواده ام را به جایگاهی امن و سالم برسان چون کسی غیر از تو را برای نجات نمی شناسم.
ثبت ديدگاه